مادر بزرگوار شهید سید سجاد خلیلی :
پنهان شدن را همیشه دوست داشتی..
قایم باشک بازی میکردی
توی کمد!
پشتِ لباس ها!
تو حیاط خانه!
بین گل ها و درخت های خانه پدربزرگ..
یادت می آید حتی
برای همان چند لحظه که خودت را نشان بدهی چه بی تاب می شدم ؟!...
سجاد جان!
برگرد مادر..
بی قرار آمدنت هستم.
این بار اسپند آماده می کنم و دورت می گردم ، که پسرم مدافع حرم عمه جانش بوده..
بوی خوش برگشتنت را حس میکنم مادر
بیا دوباره علَم به دست بگیر و صدای ابوالفضل گفتنت مازندران را به وجد بیاورد
سجاد جان صدای اذان می آید ..
همه حواسم سمت مسجد است که بازصدای تکبیر تو را بشنوم..
برای مادر اذان بگو ...
بیشتر از دو سال گوش به زنگم و نگاهم به در است
هرجا که بروم زود برمی گردم نکند مسافرم بیاید و کسی نباشد در را برایش باز کند..
منتظرم ...
منبع: وبلاگ مدافعان حرم