در سوگ خورشید
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ
در سوگ خورشید
تا چهره ی خورشید تو در خاک نقاب است
دنیـا همه جـا تیره و تاریـک و خراب است
تنهـا نــه فقـط سـوخـت دل مـن ز فـراقــت
دل های بسی پیر و جوان از تو کباب است
رفتی چو ملک غرقه ی در چشمه ی عذبی
از سوگ فراقت همه جانها به عذاب است
شادی و خوشی دفن شد همراه تو در خاک
هـرجـا نشان از خنده بود نقش سراب است
مــاه بــی رخ تــو مــیــل نـدارد کـه بتابـد
دیــگــر چـه دلیل تـابش بـر آفتـاب است
گلهــا همه دارنـد زکـمـی عـمـر شکایـت
آخر دگر این گل صفتان را چه شتاب است .
شعری از برادر گرامی آقای سید خلیل جبارفلاحی در سوگ مرحوم حجه الاسلام حاج سید لطف الله جباری
منبع: کانال روستای متکازین بهشهرmetkazin_ir@
۹۵/۰۶/۰۷